درباره

نودیجه


سایت نودیجه یک پایگاه ملی - علمی - ادبی - هنری می باشد که امیدواریم بتواند نطر تمام شما عزیران را جلب نماید وشما را به ما نزدیکتر کند.

                                       زرتشت بيا كه با تو اميد آيد

                                     شب نيز صداي پاي خورشيد آيد

                                       تاريخ اگر دوباره تكرار شود

                                     آدم به طواف تخت جمشيد آيد



ستیز من تنها با تاریکی است و برای نبرد با تاریکی شمشیر برنمی کشم ،
چراغ می افروزم .
××××کوروش کبیر××××

جستجو

برچسب ها

نودیجه (43) روستای نودیجه (14) ع (10) ایران (9) امام حسین (7) گرگان (6) خواص خوراکی ها (6) نودیجه ای (4) فوتبال (3) nodijeh (3) مازندرانی (2) امام علی (2) نهج البلاغه (2) حسین (2) محرم (2) دربی (2) گلستان (2) کربلا (2) nodigeh (2) خوراکی ها (2) استرآباد (2) دانلود آهنگ مازندرانی (2) زندگانی امام حسین (2) آهنگ محلی مازندرانی (2) تصویری مازندرانی (2) ابن زبير (2) تاکسی گرگان (2) تاکسیرانی گرگان (2) غدیرخم (1) معجزات قرآن (1) نمایه (1) عاشورا (1) یا حسین (1) دانش آموزان (1) استان گلستان (1) معجزه (1) زنان (1) بهجت (1) یلدا (1) تصویر (1) پرسپولیس (1) دفاع مقدس (1) دنیا (1) آمریکا (1) دکتر علی شریعتی (1) زندگی نامه (1) سوغاتی (1) جعل (1) تقلید (1) زن ایرانی (1) حر (1) هویج (1) رضا شاه (1) حسین بن علی (1) ابوالفضل العباس (1) بازیگران زن ایرانی (1) توریسم (1) مجری (1) مالاریا (1) تشخیص (1) شهادت امام حسین (1) نیروی هوایی (1) واکسن (1) کاخ سفید (1) خواص عسل (1) تیم ملی ایران (1) چغندر (1) جام جهانی (1) تاريخ (1) نکات (1) انگور (1) انیشتین (1) زمین (1) باراک اوباما (1) پهلوی (1) رضا پهلوی (1) تاکسی (1) هشت سال دفاع مقدس (1) دکتر (1) رستوران (1) ویژگی (1) محلی (1) شب چله (1) شیعیان (1) تفکر در قرآن (1) امام حسين (1) کودکان (1) نقشه ایران (1) غدیر (1) خلبان (1) سال نو میلادی (1) زلزله (1) رئیس جمهور (1) لیونل مسی (1) مسی (1) جملات بزرگان (1) جلوگیری (1) آیت الله بهجت (1) ایرانی (1) والیبال (1)

امکانات


حسین ( ع )


مروری بر اتفافات روی داده از

مرگ معاویه ملعون

تا

شهادت در سرزمین کربلا


برای مطالعه این نوشتار به ادامه مطلب مراجعه نمایید .


برچسب‌ها: حسین, ع, امام حسین, نودیجه
نوشته شده در سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۳:۲۴ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []

  • خروج امام (ع) از مدينه

    كتاب: سيره معصومان، ج4، ص 106

    نويسنده: سيد محسن امين

    ترجمه: على حجتى كرمانى


    برای مطالعه این نوشتار ارزشمند به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

    نوشته شده در سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۲:۵۶ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • عنوان       :  معاوية بن يزيد
    تاریخ       :  1387/02/13 
    نوع مقاله   :  پژوهشی
    موضوع مقاله :  تاریخ اسلام
    نویسنده     :  رضا نوين

    برای مطالعه این مقاله خواندنی به ادامه مطلب مراجعه نمایید

    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۳:۵۰ ب.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام

    در ادامه مطلب این نوشتار را مطالعه نمایید .

    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۳:۴۲ ب.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • فرازهایی از زندگانی عباس بن علی


    سقای عطشان دشت کربلا


    برای مطالعه این نوشتار ارزشمند به ادامه مطلب مراجعه نمایید .

    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۳:۳۱ ب.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []

  • معاویه پسر یزید ملعون

    پسری که به آتش دوزخ و گناه پدرش یزید و پدربزرگش معاویه پلید و نابکار تن نداد


    برای مطالعه این نوشتار ارزشمند به ادامه مطلب مراجعه نمایید.


    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۳:۲۱ ب.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • زمان شمسی واقعه جانکاه کربلا



    طی یک مقاله بسیار مفصل به بحث در این مورد پرداخته می شود.

    زمان شمسی بسیاری از اتفاقات تاریخ اسلام را در این مجموعه گرد آورده ایم .



    برای مطالعه این نوشتار ارزشمند به ادامه مطلب مراجعه نمایید .

    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۲:۵ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []



  • :: قدیمی ترین تابلو از واقعه عاشورا در سال 61 هجری ::

    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱:۲۷ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • []


  • یزد ملعون چگونه به درک واصل شد ؟

    تصویر قبر یزد میمون باز و ملعون و پدر نابکارش معاویه بن ابوسفیان
    لعنت خدا بر ابوسفیان و زن بدکاره اش هند که شکم حمزه سید الشهدا را درید و جگرش را بیرون آورد .

    لعنت خدا بر این خاندان که از ترس شمشیر اسلام مسلمان شدند و زهرشان را هم بر آل محمد نشاندند .


    برای مطالعه این نوشتار به ادامه مطلب مراجعه نمایید .

    نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱:۲۳ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • زندگی نامه امام حسين (ع)


    کاری از موسسه تحقیقاتی ولی عصر


    برای مطالعه این نوشته ارزشمند به ادامه مطلب مراجعه نمایید .


    نوشته شده در یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۲۵ ب.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • موضع سياسى امام حسين(ع) در دوران معاويه

    نوشته : سيد صمصام الدين قوامى

    برگرفته از سایت مجلس خبرگان جمهوری اسلامی ایران

    برای دیدن این نوشته می توانید به ادامه مطلب مراجعه نمایید
    نوشته شده در یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۹:۲۷ ب.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []

  • سرانجام ابراهیم اشتر بعد از مختار چه شد

    برخلاف آنچه که در سریال مختارنامه به تصویر درآمد، اختلافات ایراهیم مالک اشتر و مختار ثقفی بسیار عمیق و جدی بود به طوری که بعد از قتل مختار توسط سپاه مصعب بن زبیر در کوفه، مالک اشتر با مصعب بیعت کرد.

    برای مطالعه متن کامل این نوشته به ادامه مطلب مراجعه نمایید .

    منابع:

    تاریخ طبری، اعیان الشیعه،دائره المعارف تشیع،تنزیه المختار

    برگرفته از : سایت الف

    نوشته شده در یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۴:۲۵ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • پس از فاجعه خونین کربلا، مردم در خواب فرو رفته کوفه، به گونه اعجاب‌آمیزی به خود آمده و قیام‌هایی را علیه حکومت فاسد بنی‌امیه آغاز کردند. یکی از قیام‌کنندگانی که دل اهل‌بیت (ع) را شاد کرد «مختار ثقفی» است.
    چهاردهم ربیع‌الثانی سال 66 هجری، سردار فداکار اسلام و مرهم‌گذار دل‌های شکسته اهل بیت رسول خدا (ص)، ابو اسحاق مختار بن ابوعبیده ثقفی، قیام خود را در برابر قاتلان امام حسین (ع) و شهدای کربلا آغاز کرد.

    برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه نمایید.


    از سایت مبین

    نوشته شده در یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۴:۱۸ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • [ادامه مطلب] []


  • با سلام به هم شما دوستان خوبم

    جهت اطلاع عرض می کنم که می تونید جدیدترین و کامل ترین خبرها در مورد نودیجه را از سایت خبرگزاری نودیجه دریافت کنید . این خبرگزاری که محصول زحمت یکی از بهترین دوستانم می باشد را از دست ندهید . امیدوارم این دوست خوبم در کارش همان طور که انتظار می رود موفق باشد .


    برای ورود به صفحه خبرگزاری نودیجه کلیک نمایید

    نوشته شده در یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱:۱۶ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : نودیجه
  • []

  • به گزارش خبرگزاری فارس، دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.

    افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.

    اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.

    «تکیه خبر» با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلی‌ترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه کرده است که در جدول زیر ارائه می‌شود:

    نام نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ
    شمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
    محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد
    عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد
    یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد
    سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
    عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد
    حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند
    حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد
    مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند
    زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید
    محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد
    عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت
    شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند
    ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد
    شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند
    عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد
    احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد
    عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد
    بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد
    اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید

    نوشته شده در جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۷:۲۰ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • []


  • نقشه مسیر حرکت کاروان اباعبدالله الحسین(علیه السلام)

    (جهت دیدن در اندازه واقعی بر روی نقشه ها کلیک کنید)

    منزل اوّل: بُستان ابن‌معمّر(ابن‌عامر)
    صبحگاه هشتم ذی‌الحجّه سال ۶۰ هجری اباعبدالله‌الحسین(ع)، از مکّه آهنگ کوفه کرد نخستین منزل بعد از مکّه را بُستان ابن‌معمّر نوشته‌اند.این منطقه، نقطه‌ی پیوند دو وادی نخله‌ی یمانی و نخله‌ی شامی است و متعلق به عمربن‌عبیدالله‌بن‌معمّر بوده است. به آن بُستان ابن‌عامر نیز می‌گفتند.
    چون این منزل، در مسیر حرکت امام بعد از خروج از مکّه بوده، امام درنگ و توقفی بسیار کوتاه در آن داشته و سپس به تنعیم رفته است. تلاش امام، در پرهیز از درگیری و شتاب در حرکت، به دلیل مسائل امنیّتی و تهدید عناصر اموی، باعث شتاب در عبور از نخستین منازل راه است.
    روز حرکت امام تقریباً معادل با ۱۸ مهر ماه سال ۵۹ هجری ‌شمسی است.
    برخی ملاقات فرزدق شاعر را در همین منزل در یوم‌التّرویه(هشتم ذی‌الحجّه) با اباعبدالله(ع) دانسته‌اند. احتمالاً درگیری یاران اباعبدالله(ع) و یحیی‌بن‌سعید، برادر عمروبن‌عاص والی مکّه، در نزدیکی همین محل رخ داده است.
     در این محل دو درّه‌ی نخل یمنی و نخل شامی قرار دارند و بَستان ابن‌معمر، به بطن ‌نخله نیز مشهور است.


    منزل دوم: منزل ابطح
    ابطح به سیلگاه وسیعی که در آن سنگریزه و ریگ است، گفته می‌شود. و نیز به درّه‌ی پهن، مجرای فراخ، مسیل پهن، هموار، صاف و مسطح می‌گویند.
    آغاز و شروع منزل ابطح وادی منا و انتهای آن به مقبره‌ای می‌‌پیوسته است که اهل مکّه به آن معلّی می‌گفتند. در مراصدالاطّلاع، ابطح پیوسته و میان مکّه و منا و از دو سو فاصله‌ی آن مساوی است(اندکی به منا نزدیکتر است) خیف بنی‌کنانه همان جاست.                                                                                               محل پیوستن نخسنین پیوستگان را به کاروان اباعبدالله(ع) این منزل نگاشته‌اند. یزید‌بن‌نبیط یا ثبیط از بصره برای پیوستن به امام حرکت کرده بود. گفته‌اند که او ده فرزند پسر داشت و آن‌ها را برای کمک به اباعبدالله(ع) دعوت کرد و از آن میان تنها دو فرزند او، عبدالله و عبیدالله، خود را برای کمک به امام آماده کردند. نوشته‌اند همراه با او و دو فرزندش، یکی از پیروان آن‌ها نیز همراه شد و در روزهایی که راه‌ها را نیروهای نظامی عبیدالله بسته بودند، در منزل ابطح موفق به پیوستن به امام شد.

    منزل سوّم: منزل تنعیم

    این منزل در دو فرسنگی یا چهار فرسنگی مکّه و نام آن برگرفته از کوهی به نام نعیم است که در سمت راست این منطقه قرار دارد. در سمت چپ آن نیز کوهی به نام ناعم است. زمین میان این دو کوه را دشت لغمان می‌گفتند.

    زنجیره‌ی حوادثی که پس از خروج اباعبدالله(ع) از مکّه آغاز می‌شود، نخست در این منزل اتفاق می‌افتد.
    امام و همراهان در تنعیم با کاروانی برخورد کردند که بُحیربن‌ریسان عامل یمن برای تبریک و تهنیت آغاز حکومت یزید به شام، اهدا و ارسال کرده بود.
    عمده‌ی کالاها حلّه‌های یمانی و اسپرک بود. در تاریخ طبری آمده است که امام اموال را گرفت و گفت: هر کس می‌خواهد به یمن بازگردد، به اندازه‌ی راه طی شده کرایه‌اش را می‌پردازیم. هر کس هم می‌خواهد با من باشد، کرایه‌ی تمام و لباس هم به او خواهیم بخشید و به کسانی که همراه شدند، کرایه و لباس بخشید. جمعی به امام پیوستند. یکی از حوادث مهم منزل تنعیم را ملاقات عبدالله‌بن‌عمر با امام نوشته‌اند. در امالی آمده است:عبدالله‌بن‌عمر از حرکت او مطلع شد و شتابان دنبال آن حضرت رفت و در یکی از منازل به آن حضرت رسید و عرض کرد یا بن‌رسول‌الله! قصد کجا داری؟ فرمود:عراق! گفت: آرام باش؛ برگرد به حرم جدّت. حسین نپذیرفت.
    ملاقات عبدالله‌بن‌عمر، فرزند خلیفه‌ی دوّم، را در ابواء، محلّ دفن حضرت‌آمنه مادر پیامبر، نیز نوشته‌اند. هر چند ابواء اندکی از مسیر حرکت اباعبدالله دورتر است.
    شیخ مفید برخورد امام با این کاروان را به گونه‌ای دیگر بیان کرده است.


    منزل چهارم: منزل صفاح
    صفاح کناره و حاشیه‌ی کوه است. معلوم می‌شود که این ناحیه در دامنه‌ی کوه قرار دارد. وقوع چند حادثه را در این منطقه برشمرده‌اند. از مهمترین آن‌ها ملاقات اباعبدالحسین(ع) با فرزدق شاعر است. این چهره‌ی آشنای ادبیات عرب، شگفت زده از حرکت و شتاب امام، می‌پرسد: ای فرزند پیامبر! با این شتاب چرا و کجا؟
    معلوم است که فرزدق دریافته است که امام پیش از پایان مراسم حج، سفر را آغاز کرده است.
    امام پاسخ می‌دهد:لو لم اعجل لأُخِذت. اگر شتاب نمی‌کردم، دستگیر و گرفتارم می‌کردند.
    سکوت فرزدق گواه درک موقعیت مکه، تدبیر امام و سیاست اموی است.
    امام می‌پرسد: مردم کوفه چگونه‌اند؟
    (امام در تمام راه از مسافران و بیابان نوردانى که از کوفه می‌آیند این پرسش را مطرح مى‌کند.)
    فرزدق در پاسخی کوتاه، هوشمندانه و تحلیل‌گرانه می‌گوید: قلوبهم معک و سیوفهم علیک.دل‌های مردم با او و شمشیرهایشان بر توست.
    آن سوی این جمله تزلزل شخصیّت، پیمان‌شکنی و خطرخیز بودن شهر کوفه و اهالی آن روشن است. امام لحظه‌ای سکوت می‌کند و آن‌گاه می‌فرماید: بَعدَ اَلاَمرُوَ اللهُ یفعلُ ما یَشاء و کُلّ یَومٍ رَبَّنا فی شأن اِنْ نزل القَضاء بما نُحِبُّ فنحمدالله عَلی نَعَمائه و هُوَ المُستعان فی اداء الشکَّر وَاِن حالَ القضاء دونَ الرّجاء فَلَمْ تُبْعد مَنْ کانَ الحق نیّته والتَّقوی سریرتُه؛ خدا هر چه بخواهد انجام می‌دهد. پروردگار ما هر روز در شأن و کاری تازه است. اگر قضا و اراده‌ی الهی همان باشد که ما می‌خواهیم و می‌طلبیم او را بر نعمت و داده‌اش سپاس می‌گوییم(اگر خواسته‌ی الهی مطابق خواسته‌ی ما باشد سپاس‌گزار خواهیم بود) و او یاور ما در سپاس‌گزاری خواهد بود. امّا اگر میان ما و خواسته‌ها و آرزوهایمان قضای الهی فاصله افکند(به آرزوهایمان نرسیم)، آن که حق انگیزه و تقوا، روش و بینش و سیرت او باشد از حقیقت فاصله نخواهد گرفت.

    منبع:http://janatolhoseyn.blogfa.com/post-18.aspx

    نوشته شده در جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۷:۱۷ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • []


  • حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشيَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضيَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبيَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبوديَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطيئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحيَدِهِ، مُستَعيذٍ مِن وَعيدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجيهِ، يَومَ يُشغَلُ عَن فَصيلَتِهِ وَ بَنيهِ، وَ نَستَعينُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَيهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَميرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفريدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحيدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَيسَ لَهُ شَريکٌ في مُلکِهِ، وَ لَم يَکُن لَهُ وَليٌّ في صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشيرٍ وَ وَزيرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظيرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصيَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم يَزَل وَ لَم يَزولَ، وَ ليسَ کَمِثلِهِ شَيءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَيءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَيءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَيسَ يُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم يُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَويٌ، مَنيعٌ، بَصيرٌ، سَميعٌ، عليٌّ، حَکيمٌ، رَئوفٌ، رَحيمٌ، عَزيزٌ، عَليمٌ، عَجَزَ في وَصفِهِ مَن يَصِفُهُ، وَ ضَلَّ في نَعتِهِ مَن يَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، يُجيبُ دَعوَةَ مَن يَدعوهُ، وَ يَرزُقُ عَبدَهُ وَ يَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفيٍّ، وَ بَطشٍ قَويٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَريضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجيمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفيِّهِ وَ حَبيبِهِ وَ خَليلِهِ، بَعَثَهُ في خَيرِ عَصرٍ، وَ حينَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبيدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزيدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّي بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحيمٌ، وليٌّ، سَخيٌّ، ذَکيٌّ، رَضيٌّ، عَلَيهِ رَحمَةٌ، وَ تَسليمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظيمٌ، وَ تَکريمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحيمٍ، قَريبٍ مُجيبٍ، وَصيَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَني، بِتَقوي رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبيِّکُم، فَعَلَيکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشيَةٍ تَذري دُموعَکُم، وَ تَقيَّةٍ تُنجيکُم يَومَ يُذهِلُکُم، وَ تُبليکُم يَومَ يَفوزُ فيهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَيِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ ليَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَيبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ يَکبُرُ، وَ يَهرَمُ، وَيَمرَضُ، وَ يَسقَمُ، وَ يُمِلُّهُ طَبيبُهُ، وَ يُعرِضُ عَنهُ جَيِبُهُ، وَ يَتَغَيَّرَ عَقلُهُ، وَ ليَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قيلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ في نَزعٍ شَديدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قريبٍ وَ بَعيدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبينُهُ، وَ سَکَنَ حَنينُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ يُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِيَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِيَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَيهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَريرٍ، وَ صُلِّيَ عَلَيهِ بِتَکبيرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَيَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ في ضَريحٍ مَلحودَةٍ، ضَيِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هيلَ عَليهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِيَ عَليهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِيَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَليُّهُ، وَ نَديمُهُ، وَ نَسيبُهُ، وَ حَميمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرينُهُ، وَ حَبيبُهُ، وَ صَفيُّهُ، وَ نَديمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهينُ قَفرٍ، يَسعي في جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ يَسيلُ صَديدُهُ مِن مِنخَرِهِ، يُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ يُنشَفُ دَمُهُ، وَ يُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّي يَومَ حَشرِهِ، فَيُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ يُنفَخُ فِي الصّورِ، وَ يُدعي لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جيء بِکُلِّ نَبيٍّ، وَ صِدّيقٍ، وَ شَهيدٍ، وَ مِنطيقٍ، وَ تَوَلّي لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قديرٌ، بِعَبيدِهِ خَبيرٌ وَ بَصيرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنيهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضيهِ، في مَوقِفٍ مَهولٍ عَظيمٍ، وَ مَشهَدٍ جَليلٍ جَسيمٍ، بَينَ يَدَي مَلِکٍ کَريمٍ، بِکُلِّ صَغيرَةٍ وَ کَبيرَةٍ عَليمٍٍ، حينَئِذٍ يُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ يَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَيرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَيرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَيرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحيفَتُهُ، وَ تُبَيَّنُ جَريرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَينُهُ بِنَظَرِهِ وَ يَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ يُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکيرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصيرٌ فَسُلسِلَ جيدُهُ وَ غُلَّت يَدُهُ وَ سيقَ يُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَديدٍ وَ ظَلَّ يُعَذَّبُ في جَحيمٍ وَ يُسقي شَربَةٌ مِن حَميمٍ تَشوي وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ يَضرِبُهُ زَبينَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حديدٍ يَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جديدٍ يَستَغيثُ فَيُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ يَستَصرخُ فَيَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَديرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصيرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضيَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَليُّ مَسئَلَتي وَ مُنحُجِ طَلِبَتي فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذيبِ رَبِّهِ سَکَنَ في جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ في قُصورِ مُشَيَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عينٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طيفَ عَلَيهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظيرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ في نَعيمٍ، وَ سُقِيَ مِن تَسنيمٍ وَ شَرِبَ مِن عَينٍ سَلسَبيلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبيلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبيرٍ مُستَديمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ يَشرَبُ مِن خُمورٍ في رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَيسَ يَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَيسَ يَنزيفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِيَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصي مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصيَةَ مُبديهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَيرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزيلٌ مِن حَکيمٍ حَميدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبينٍ عَلي نَبيٍّ مُهتَدٍ مَکينٍ صَلَّت عَلَيهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحيمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجيمٍ فَليَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ ليَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لي وَ لَکُم.


    ستايش مي کنم کسي را که منّتش عظيم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پيشي گرفته است. سخن (و حکم) اوتماميّت يافته (و قطعي است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.


    ستايش مي کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبيّتش و پر خضوع دربندگي اوست. و از گناه خويش (بريده و) کنده شده و به توحيد او اقرار مي نمايد. و از وعيد (و بيم) عذابش (به خود او) پناه مي برد. و از درگاه پروردگارش اميدوار آمرزشي است که او را نجات بخشد، در روزي که (انسان را به گرفتاري خويش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل مي سازد.


    از او ياري و هدايت مي جوييم و به او ايمان داريم و بر او توکّل مي کنيم. از ضميري با اخلاص و يقين، براي او (به توحيد) گواهي مي دهم و او را به يکتايي مي شناسم. يکتا شناسي فردي مؤمن و استوار (در يقين). و او را يگانه مي شمارم، يگانه دانستن بنده اي خاضع. نه در پادشاهي خود شريکي دارد و نه درآفرينشش ياوري. برتر از آن است که مشاور و وزيري داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظيري. (بر کردارها) آگاهي يافت و پوشيده داشت. و از نهان امور مطّلع گرديد و بدان آگاه است و اقتدار و چيرگي دارد.


    نافرماني گشت و آمرزيد، طاعت و بندگي اش نمودند و او شکرگزاري نمود. فرمان روايي کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ي هر نقص و عيبي است و (آنچه شايسته ي هر چيزي بود، به او) عطا فرمود. هميشه بوده و هست و هيچ گاه زوال نمي يابد. و چيزي همانندش نيست. و او پيش از هر چيزي است و پس از هر چيزي. پروردگاري است که به عزّتش يگانه و به قدرت خويش پادشاه (و مقتدر). و به برتري شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ مي شمارد. ديده اي او را نمي بيند و نگرشي (در معرفت) بر او احاطه پيدا نمي کند.


    قوي و مقتدر و بينا و شنوا و برتر و حکيم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصيف او برآيد، در وصفش حيران ماند. (به آفريدگان) نزديک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزديک است، و دعاي کسي را که او را بخواند، اجابت مي کند. و به بنده اش روزي مي دهد و بدو عطا مي فرمايد. داراي لطفي است پنهان و قهري قوي و رحمتي گسترده و کيفري دردناک. رحمتش بهشتي پهناور و زيبباست و کيفرش جهنمي در بسته و هلاکت بار.


    و گواهي مي دهم به بعثت محمّد صلّي الله عليه و آله، بنده و فرستاده و برگزيده و حبيب و خليلش که او را –در بهترين (و ضروري ترين) برهه و در دوران گسيختگي (وحي) و کفر- به عنوان رحمتي براي بندگان خود و نعمتي برجسته از نعمتهاي فراوان خويش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگيختن پيامبران به) پيامبري (از جانب) خود را به وسيله او به پايان رسانيد و برهان خويش را با وي قوّت بخشيد و آن بزرگوار نيز موعظه فرمود و خيرخواهي نمود و به سختي کوشيد، نسبت به هر مؤمني رؤوف و مهربان بود. سروري بخشنده و پاک گهر و راضي (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظيم و تکريمي (ويژه و فراوان) از سوي پروردگاري آمرزنده و مهربان و نزديک و اجابت کننده، بر او باد.


    اي گروهي که نزدم حاضريد؛ شما را به تقواي پروردگارتان سفارش مي کنم و به شيوه پيامبرتان يادآوري مي نمايم. پس بر شما باد به ترسي که در دلهايتان جاي گيرد و هراسي که اشکتان را جاري کند و تقوايي که نجاتتان بخشد، در روزي که هر که وزن نيکي اش سنگين و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستي توأم با ذلّت و افتادگي و شکرگزاري و فروتني و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشيماني و بازگشت (به طاعت) باشد.


    هر کدامتان که غنيمت شمار (فرصت) است، عافيتش را پيش از بيماري و پيري اش را پيش از تهي دستي و فراغتش را پيش از (گرفتاري و) مشغوليت و زمان حضورش را پيش از کوچ، غنيمت بشمارد. پيش از آن که پير شود و گرفتار بيماري و ناخوشي گردد و (به حالي افتد که) طبيبش از او ملول شود و (نزديکترين) دوستش نيز از او روي گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلاني به سختي بيمار است و تنش به شدّت نحيف شده و در بستر احتضاري سخت افتاده است. و هر خويش و بيگانه اي (به عيادت و وداع) به بالينش آمده است. پس ديده اش را با خيرگي به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پيشاني اش عرق کرده، ناله هاي دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.


    (در چنين حالي مي بيني که) تيره بختي به همسرش روي آورده، گورش را کندند و فرزندانش بي سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوري کرده بود، تقسيم شده و بينايي و شنوايي اش از بين رفته است. (هم اکنون مي بيني) رويش پوشانده، دست و پايش کشيده، رو به قبله اش کشيده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پيرايه اي) عاري اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه اي بر او افکنده و بر او کشيده اند و آماده اش نموده، (قطعه ديگر) کفنش را نيز بر او افکنده اند، (به گونه اي که) از آن کفن چانه اش را بسته، پيراهن وعمامه هم برايش قرار داده، در لفافش پيچيده اند و (نزديکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند.


    (اينک مي نگري) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبير بر او نماز گزارند و از خانه هاي پر زرق و برق و قصرهاي مجلّل، با اتاقهاي منظّم و پي در پي، منتقل شده است. در گوري که برايش کنده اند، گذاشته شد. گوري که تنگ است و با خشتهاي محکم چيده شده و سقفش با تخته سنگهايي پوشيده شده است و خاک قبرش را بر او ريخته، کلوخ بر او پاشيدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشي سپرده شد و (کساني که) يار و همنشين و خويشاوند و دوست (او بودند)، از وي برگشتند و تنهايش گذاشتند و همدم و رفيق و يار و نديمش، کساني ديگر به جاي او برگزيدند.


    (اکنون) درون قبري قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتي سپرده شده. کرمهاي قبر در بدنش مي دوند و خون و چرک از بيني اش روان است و جامه و بدنش فرسوده مي شوند، خونش مي خشکد و استخوانش فرسوده مي شود. (و بدين گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگيخته شود و در صور دميده شود و براي حشر و نشر فرايش خوانند. پس آنجاست که قبور، زير و رو مي گردند و آنچه در سينه هاست، بيرون کشيده (و هويدا) مي شوند و هر پيامبر و صديق و شهيد سخنوري (که مجاز به تکلّم است)، آورده مي شوند.


    داوري قاطع آن روز را پروردگاري به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بينا (به حالشان) است. پس بسا ناله هايي که او را رنجور و زمين گير و حسرتي که فرسوده و نحيفش مي گرداند. در جايگاهي هولناک و عظيم و مجتمعي بزرگ و وسيع، در مقابل پادشاهي بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگي داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان مي رسد و اضطراب و ناراحتي اش، آرامش او را مي ربايد. اشکش مايه ترحّم بر وي نمي شود و ناله اش شنيده (و بدان توجّه) نمي گردد. و دليل (و عذر) او پذيرفته نخواهد بود. نامه عملش به سويش باز مي گردد (و به وي سپرده مي شود) و بدي کردارش (بر او و ديگران) بيان مي شود.


    هر عضوي از او به بدي کارش گواهي مي دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گيري (نامورد) او و پايش به گام برداشتن (به سوي حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهي مي دهند. فرشتگان نکير و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهديد مي کنند و (خداوند) بينا از کارش پرده بر مي دارد. پس زنجير در گردنش افکنده، دستش با غل بسته مي شود و کشان کشان و در تنهايي رانده مي شود. و در آتش دوزخ عذاب مي گردد. و شربتي از آب داغ به وي نوشانيده مي شود که چهره اش پخته و پوستش را مي کند.


    فرشته مأمور (عذاب او) به سوي آتش مي راندش، او را با گرزي آهنين مي زند، (پيوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستي جديد بر مي گردد (و تبديل مي شود). و فرياد استمداد برمي آورد، ولي مأموران جهنم از او روي بر مي گردانند. و فرياد سر مي دهد و با ندامت دوران طولاني اش را در جهنم مي ماند.


    به پروردگار توانا پناه مي بريم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته اي) و از او عفو مي طلبيم به سان عفو کساني که از آنان راضي گرديد و آمرزش مي جوييم همانند کساني که (ايمان و طاعتشان را) از آنان پذيرفت. زيرا تنها اوست که کفيل خواهش و تقاضاي من است.


    پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزيند و در قصرهايي مزيّن جاودانه ماند و از حوريان زيبا و سيه چشم و خادمان (بهشتي) بهره مند مي گردد. و جامهايي (مملو از خوراکي و نوشيدني) پيرامونش مي گردانند و در جايگاه منيع و ممتاز بهشت مسکن يابد و در نعمتهاي سرشار به سر برد و از تسنيم (و از نوشيدني هاي بهشت) بدو نوشانيده مي شود و از چشمه، سلسبيل آميخته به زنجبيل، مي نوشد که با مشک و عبيري سربسته شده که پيوسته نشاط آفرين و سرور انگيز است. از نوشيدني هايي (پاکيزه) در باغي روشن، (با درختاني) پربار مي نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد مي شود و نه مست و مدهوش مي گردد. ا


    اين جايگاه کسي است که از پروردگارش بترسد و از نفس خويش بر حذر باشد و آن (نيز) کيفر کسي است که معصيت پروردگارش نمايد و نفس (شيطاني) او، نافرماني آفريدگارش را برايش تزيين نمايد.


    اين کلامي است قاطع و انکارناپذير و حکمي بر پايه عدل. بهترين سخني است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترين پندي است که (درقرآن) بدان تصريح شده است. از سوي پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامي فرشتگان و داراي پاکي) ممتاز، آن را بر پيامبري هدايت يافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامي داشتگان شايسته (الهي) بر او باد. پناه مي برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شيطان) رانده شده. پس بايد هريک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نمايد و (به آستانش) دعا و زاري کند تا از پروردگار هر آفريده اي، آمرزش بطلبيم براي خودم و شما.


    شرح ابن ابي الحديد ج 19 ص 140 تا ص 143، نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغه ج 1 ص 87 خ 20، کنز العمال ج 16 ص 208 تا ص 213 ش 44234، سفينة البحار ج 1 ص 397 با نقل از ج 9 بحار الانوار چاپ قديم، تاريخ عماد زاده ص 436 جلد امير المؤمنين (ع)


    نوشته شده در جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۶:۱۷ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • []

  • الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ. الواحدُالأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ. سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ َحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها. الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ. عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ. وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ. أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً. صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ. أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً. اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها. هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً. اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ. عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم. وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

    ستايش مخصوص خدايي است که سزاوار ستايش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترين ستايش و شيرين ترين آن و سعادت بخش ترين ستايش و سخاوت بار ترين(و شريف ترين) آن و پاک ترين ستايش و بلند ترين آن و ممتاز ترين ستايش و سزاوارترين آن.

    يگانه و يکتاي بي نياز(ي که همه نيازمندان و گرفتاران آهنگ او نمايند). نه پدري دارد و نه فرزندي.

    شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجاياي بلند را (به خلايق) رسانيد و شرافت بخشيد. و آسمان را بالا برد و بلند گردانيد. بستر زمين را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (براي زندگي) آماده و مهيّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزاني داشت. تعداد اقوام را (براي زندگي) آماده و مهيّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزاني داشت. تعداد اقوام را (براي زندگي در آن) به درستي. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (يکايک) آنان احاطه يافت. و نشانه هاي بلند (هدايت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

    معبود نخستين که نه او را هم طرازي است و نه حکمش را مانعي. خدايي نيست جز او، که پادشاه است و (ماي?) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بي آلايش. فرمانش ستوده است و حريم کويش آباد (به توجّه پرستندگان و نيازمندان) است و سخايش مورد اميد.

    کلامش را به شما آموخت و نشانه هايش را به شما نماياند. و احکامش را برايتان دست يافتني نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعيت بود، حرام شمرد.

    بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّي الله عليه و آله) افکند. (همان) رسول گرامي که بدو سروري و درستي (در گفتار و کردار و رفتار) ارزاني شده، پاک و پيراسته است.

    خداوند اين امّت را به خاطر برتريِ مقام و بلنديِ شرف و استواري دين او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشيد. او بي آلايش ترين فردِ از آدميان در هنگامه ولادت و فروزنده ترين ستاره يمن و سعادت است. او بلند پايه ترين آنان (در نياکان) است و زيباترين آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پيمان ترين و کريم ترين آنان است در نوجواني و بزرگسالي.

    درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودي خالص و پي در پي و مکرّر (براي آنان) و براي دوست داران بزرگوارشان، درودي ماندگار و پيوسته، (براي هميشه:) تا وقتي که براي آسمان حکمي مرقوم است و نقشي مقرّر.

    او فرستاد تا تا برايتان رحمتي باشد و مايه پاکيزگي اعمالتان و آرامش سراي (زندگي) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مايه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتي (بس بزرگ و فراگير).

    از او فرمان بريد و بر دستورش مواظبت ورزيد. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشماريد. خدايتان رحمت کند؛ آهنگ کوششي پيوسته نماييد و آزمندي را از خود برانيد و تنبلي را وا نهيد. رسم سلامت و حفظ حاکميّت و بالندگي آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سينه ها (:و تشويش دلها) و روي کردِ درماندگي و پريشاني به سوي به آنهاست – بشناسيد.

    نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغه ج 1 ص 100 تا 103 خ 21، بحار الانوار ج 9 ط قديم به نقل از سفينة البحار ج 1 ص 397، تاريخ عماد زاده ج امير المؤمنين ص 438

    نوشته شده در جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۶:۱۵ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : اسلامی
  • []


  • اطلاق کلمه «عاشورا» بر دهم ماه محرم، پس از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین و یاران آن حضرت، صورت پذیرفته است و در دوره پیش از اسلام بر دهم ماه محرم عاشورانمیگفتند.کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز دوم محرم به سرزمین مقدس کربلا فرود آمد و تا روز عاشورا در آن سرزمین بودند به لحاظ آن که حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد این دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا یعنی روز نهم و دهم محرم الحرام نامیدند.
    ابن اثیر در کتاب «نهایه» میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی است» و ابن درید میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی» است و در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود، (1).
    در «مجمع البحرین» نیز آمده است: «عاشورا یک اسم اسلامی است» آنچه پیش از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین علیه السلام بود این بود که هم پیامبر اسلام(ص) و هم حضرت علی علیه السلام شهادت امام حسین علیه السلام را در کربلا پیشگویی کرده بودند و حتی امام حسین علیه السلام نیز شهادت خود را پیشگویی کرده بود و به برخی از پیامبران پیشین هم شهادت آن حضرت وحی شده بود، (2). ولی پیش از اسلام دهم محرم را عاشورا نمیگفتند. ولی پس از آنکه حضرت امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسید، آن روز در میان مردم به روز عاشورا معروف گردید و شیعیان علی علیه السلام آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند و در مقابل آنان بنی امیه و پیروانشان آن روز را روز جشن و سرور قرار دادند و به تدریج دشمنان شیعه درباره عاشورا احادیثی ساختند تا آن روز را با فضیلت نشان بدهند در حالی که آن روز، روز غم و اندوه است و روز مصیبت و نکبت است، روزی است که بهترین انسان را کشته‏اند، جگر رسول خدا را پاره کرده‏اند و زنان و کودکان پیامبر را به اسارت برده‏اند، آیا اینگونه روز میتواند روز مبارکی باشد؟!
    شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان میگوید: روز دهم ماه محرم روز شهادت امام حسین است، روز مصیبت و حزن ائمه اطهار و شیعیان آنان است و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارهای دنیوی نگردند و مشغول گریه و نوحه باشند و زیارت عاشورا بخوانند.
    شیخ عباس قمی به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» میگوید: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند: در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت خود کرده بودند، آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوائج را مستحب میدانستند و برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساخته‏اند و حتی دعائی هم درباره آن درست کرده‏اند که اولش این است: یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا. اینها را ساخته‏اند. تا امر، مشتبه شود. آنان در سخنرانیهای خود میگویند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا، این شرف زیاد میشود مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح به کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.
    شیخ عباس قمی در ادامه میگوید: شیخ صدوق از میثم تمار نقل کرده که میثم تمّار گفت: این امت پیامبر، فرزند پیغمبر خود را میکشند و روز عاشورا را که فرزند پیغمبر را کشته‏اند، روز مبارک قرار میدهند و این کار شدنی است و خواهد شد. راوی میگوید: به میثم گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث وضع میکنند و میگویند: روز عاشورا روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته است با اینکه توبه آدم در ذی حجه پذیرفته شده است، آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته است، در حالی که در ذی قعده از شکم ماهی نجات یافته است، میگویند: روز عاشورا روزی است که سفینه نوح در کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ذی حجه در کوه قرار گرفت و آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ربیع الاول شکافته شده بود، (3).
    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    1- الصحیح من سیرة النبی، ج 3، ص 106، چاپ جامعه مدرسین.
    2- بحارالانوار، ج 44، ص 223 و ص 250.
    3- مفاتیح الجنان، ص 476، اعمال روز عاشورا، چاپ اول، انتشارات فاطمه زهرا.


    نوشته شده در جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۶:۵ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : محرم
  • []


  • نوشته شده در سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۵۱ ق.ظ توسط : سعید و وحید رحیمی نژاد | دسته : محرم
  • []